مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)

ساخت وبلاگ
‍‍اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (64) آوار آفتاب'>آفتاب: بیراهه ای در آفتاب-4تا اینجای کار، با ترفندهای دم دستی، مخصوصاً با جلو و عقب رفتن در متن، توانسته ام معنی ای برای تصاویر و عباراتِ این «بیراهه ای در آفتاب» فراهم کنم. امیدوارم زیاد بیراهه نرفته باشم! در هر خوانش از هر متنی، راه و بیراهه، و تعبیر و سوءتعبیر، و معنی و معنیِ سوء وجود دارد. واقعیت انکارناپذیر این است که متنِ بی معنی وجود ندارد. هر متنی، ساخته شده از هر چیزِ شناخته شده یا ناشناخته و پرداخته شده به دست هر آشنا یا ناآشنایی، دارای معنی است، زیرا معنی در ذهن مخاطبِ آن متن شکل می گیرد و او چه بخواهد و چه نخواهد با داشته های خودش برای آن متن معنی ای دست و پا می کند. بنابراین، مشکل اصلی مخاطب های شعرهای دشوار در این نیست که متن هایشان بی معنی اند، بلکه مشکل شان این است که خیلی سخت می شود از میان معنی های ممکن آن معنی ای را برگزید که از همه نظر خودِ متن آن را پیش می اندازد تا معنی های دیگر نواننده را به کج فهمی و بیراهه نبرند. این گونه متن ها به آسانی فهمیده نمی شوند و مخاطب هایشان خیلی زود متوجه می شوند که بعید نیست دچار بدفهمی یا سوءتعبیر شده باشند. آیا شاعر وظیفه دارد خودش را با سلیقه و تجربه و دانشِ مخاطبانش سازگار کند و حسّ و اندیشه ی واقعی اش را کنار بگذارد و ساده تر بنویسد تا آنها دچار کج فهمی نشوند؟ معلوم است که از هیچ شاعری نمی شود چنین انتظاری داشت، ولی آن شاعری که برای خودش و متن اش رسالتی قائل است، خودش از خودش بایستی چنین انتظاری داشته باشد تا کارش و حرفش درست پیش برود و رسالت اش به سرانجامی که در نظر داشته است برسد. پیامبر(ص) فرموده اند: «إنّا معاشر الأنبیاء أمرنا أن نُکلم الناس علی قدر عقول مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 32 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1402 ساعت: 4:13

مرگ منتقدلازم است همین اوّل بسم الله منظورم از «منتقد» در عبارتِ «مرگ منتقد» را روشن کنم. هر خواننده ای در هنگام خوانش هر متنی کار نقد را نیز روی آن انجام می دهد، اما به آن معنایی که در بین اهل فن رایج است، تا زمانی که گام های اساسی را برای این که روی نقد او حساب باز کنند برنداشته باشد، «منتقد» شمرده نمی شود. نخستین گام، همان نشرِ نقدهای عملی اش است. در کجا؟ در این زمانه ای که تعداد نقدنویس ها در فضای مجازی بیشتر از آنهایی است که کتاب نوشته اند، جای آن شاید چندان مهم نباشد، ولی آنقدر مهم است که ناچارم بگویم که گام دوم همان تلاش برای ریختن نقدها در همان قالب سنتیِ کتاب و نشریه است. از سویی، چون خیلی ها ممکن است بگویند که این روزها هرکسی را نقدی نوشته و چاپ کرده است نمی شود منتقد نامید، زیرا بعید نیست از مادرش قهر کرده و به خانه ی نقد پناه آورده باشد، چاره ای ندارم جز این که بگویم بهتر است پس از آشتی و همراهی با مادرش، یعنی همان کار یا رشته ی تخصصیِ غیرمرتبط، در پیِ یک برگ مدرک تحصیلی مرتبط باشد تا نقدهایش در میان اهل ادب بر و بیا داشته باشد. اگر به من باشد که می گویم بدون برداشتن این گام هایِ رسمیِ بعضی کوچک و بعضی بزرگ باز هم می شود «منتقد» شد، ولی چه می شود کرد که با این در این مملکت همراه اذان در گوش هر نوزادی این بیت خوانده می شود که «گیرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل»، کسی گوش اش به این حرف ها بدهکار نیست و تا زمانی که این نوزاد به رشد و عقل و سرانجام در پیری به زوال عقل و الزایمر برسد، ناچار می شود همراهیِ چندین ناپدری را که فضل هایشان تأثیرگذار است، در کنار آن یگانه پدرش تحمل کند. این ناپدری ها در هنگام تحصیل همان دانشگاه های محل تحصیل و استاد ها و پس از ا مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 32 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1402 ساعت: 4:13

‍‍اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (65) آوار آفتاب: خوابی در هیاهو-1خوابی در هیاهوآبی بلند را می اندیشم، و هیاهوی سبز پایین را.ترسان از سایه ی خویش، به نی زار آمده ام.تهی بالا می ترساند، و خنجر برگ ها به روان فرو می رود.دشمنی کو، تا مرا از من برکند؟نفرین به زیست: تپش کور!دچار بودن گشتم، و شبیخونی بود. نفرین!هستی مرا برچین، ای ندانم چه خدایی موهوم!نیزه ی من، مرمر بس تن را شکافتو چه سود، که این غم را نتواند سینه درید.نفرین به زیست: دلهره ی شیرین!نیزه ام- یار بیراهه های خطر- را تن می شکنم.صدای شکست، در تهی حادثه می پیچد. نی ها بهم می ساید.ترنم سبز می شکافد:نگاه زنی، چون خوابی گوارا، به چشمانم می نشیند.ترس بی سلاح مرا از پا می فکند.من- نیزه دار کهن- آتش می شوم.او- دشمن زیبا- شبنم نوازش می افشاند.دستم را می گیردو ما- دو مردم روزگاران کهن- می گذریم.به نی ها تن می ساییم، و به لالایی سبزشان، گهواره ی روان را نوسان می دهیم.آبی بلند، خلوت ما را می آراید.شاید اگر قرار بود که شعر قبلی، «بیراهه ای در آفتاب»، را بخشی از این شعر بدانیم، تکلیف «ما»ی آن را با «ما»ی این شعر یکی می کردیم و می گفتیم که منظور از «ما»، در واقع، همان «من و تو» است، ولی گاهی به نظر می رسد که شعری مانند «بیراهه ای در آفتاب» ناقص است و با شعر دیگری که پیش از آن یا پس از آن آمده است به اندازه ای که یکدیگر را یا یکی آن دیگری را گویاتر کند روبه راه می شود. سهراب در شعر «خوابی در هیاهو» دست های «من» و «او» را به هم می رساند و «ما» را می سازد:من- نیزه دار کهن- آتش می شوم.او- دشمن زیبا- شبنم نوازش می افشاند.دستم را می گیردو ما- دو مردم روزگاران کهن- می گذریم.این شعر با طرحِ «بیراهه های خطر» و نیز با تصویری که مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 32 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1402 ساعت: 4:13

اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (64) آوار آفتاب'>آفتاب: بیراهه ای در آفتاب-3چرا سهراب جوان که «ما» را درگیر این سفر کرده است جوری حرف نمی زند که همه بتوانند با او خوب همراهی کنند؟ حرف های او بایستی برای این «ما» چنان قابل فهم باشد که همه احساس کنند که این همراهی و هم هدفی شان کاملاً اختیاری و از روی آگاهی است. در ابتدای قرآن مجید، در سوره ی حمد، این جملات از زبان «ما» خطاب به پروردگار جهانیان که رحمان و رحیم است و مالک یوم الدّین گفته می شود:(پروردگارا) تو را پرستش می کنیم و از تو یاری می جوییم. ما را به راه راست هدایت فرما، راه کسانی که به ایشان نعمت دادی، نه راه آنان که بر ایشان خشم گرفتی و نه راه گمگشتگان. جدا از این که این جملات قابل فهم است، متن قران تمام این واژه ها را در خود معنی کرده است. یعنی با تو جه به آیاتی که درسوره های دیگر است می توان فهمید که رحمن بودن پروردگار با رحیم بودنِ او چه تفاوتی دارد. کسانی که نعمت گرفته اند چه صفاتی داشته اند. این نعمت چه ویژگی ای دارد. او به چه دلایلی و بر چه کسانی خشم گرفته است. گمگشتگان به چه راه هایی رفته اند که منحرف و گم شده اند. قرآن به عنوان متنی کامل خودش خودش را معنی می کند و به «ما»یی که در آغازش آمده است، به همان روشنی که راه را به «ما» انسان ها نشان داده، چاه ها را نیز نمایان کرده است.اما سهراب جوان که با «ای کرانه ی ما» شروع کرده، نه این مخاطب را به «ما» خوب معرفی می کند، نه خودِ «ما» را به ما و نه آن راه و هدفی را که انگار ما نیز همچون او در پی اش هستیم. می گوید: در پی صبحی بی خورشیدیم.به جای «ما» حرف می زند و هدف تعیین می کند. چون در هیج کجای این متن کوتاه تعریفی برای چیزهایی که برای «ما» در این راه می خواهد مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 36 تاريخ : پنجشنبه 16 شهريور 1402 ساعت: 22:26

مؤلف هایی'>هایی که متن شده اند و متن هایی که بخشی از اندیشه و فرهنگ مردم شده انداز مؤلف ها متن هایشان می ماند و از متن ها اندیشه هایی بی نام و نشان در میان مردم باقی می ماند که نامگذاری شان چیزی از تأثیری که روی اندیشه و رفتار مردم گذاشته اند نمی کاهد، زیرا همان اندیشه بر حسب نیازی مشابه و با توجیهی دیگر و با برچسبی دیگر، که صد البته باز هم بی نامی یا نامداری اش مهم نیست، پا به قلمروهای کوچک و بزرگِ زندگی مردم می گذارد. تا وقتی که متن زنده است و گوینده، چه اهمیتی دارد که مؤلف مرده باشد یا زنده، حرف های اضافی بزند یا ساکت بماند؟حتی اگر از متن های دیگری که یک مؤلف دارد کمک بگیریم تا متنی از او را که داریم می خوانیم بهتر بفهمیم، به این معنی نیست که او را زنده کرده ایم تا خودش برایمان تفسیر کند که معنی حرف هایش چیست. حتی اگر متن هایی را از آشنایان و همکاران و نزدیکانش، چه مرده و چه زنده، در دست داشته باشیم و بخوانیم تا متن های او را شرح دهند، باز هم سروکارمان با میراثِ مؤلف های مرده ای است که خودشان و متن هایشان نیازمند شرح های پی در پی است. چه لزومی دارد که اینقدر این در و آن در بزنیم و از این متن به آن متن برویم تا به برداشتی برسیم که باز هم بدون داشته های خود متن اصلی بعید نیست پا در هوا باشد؟ موضوع «مرگ مؤلف» را نبایستی تنها در هنگام تحلیل متن کوتاهی مانند یک شعر مطرح کرد. متن های جدّی تر و دَرهم و بَرهم و مشکوک زیادی در زندگی هست که با نگاه به آن ها از این زاویه و با خواندن فاتحه ای برای مؤلف هایشان می توان بحث های حاشیه ای دور و برشان را کم کرد یا از بین برد. اجازه بدهید با نمونه ای سیاسی-مذهبی-اجتماعی این نکته را روشن کنم:مجموعه ی سه جلدیِ شریعتی به روایت ساواک دارای متن ها یا ب مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1402 ساعت: 22:24